سفارش تبلیغ
صبا ویژن
طمع کشاننده به هلاکت است و نارهاننده ، و ضامنى است حق ضمانت نگزارنده ، و بسا نوشنده که گلویش بگیرد و پیش از سیراب شدن بمیرد ، و ارزش چیزى که بر سر آن همچشمى کنند هر چند بیشتر بود مصیبت از دست دادنش بزرگتر بود ، و آرزوها دیده بصیرت را کور سازد و بخت سوى آن کس که در پى آن نبود تازد . [نهج البلاغه]
 
دوشنبه 90 فروردین 8 , ساعت 11:57 عصر

 

چنان مستم هنوز از عطر آغوشت که می میرم       

 اگر بار دگر چون خرمن گل در برت گیرم

چگونه شاد باشم بی تو دراین گوشه غربت         

 که هردم می کند داغ فراق از جان خودسیرم

 حضورت در کنارم بهترین معنای خوشبختی است 

که بودن بی تو یعنی زجر در چنگال تقدیرم

رهین منت عشقم که من با یاد چشمانت             

 غزالان غزل را با کمند عشق می گیرم

نه از کس شکوه ای دارم،نه از دست تو می نالم     

 به جان دوست کز بخت واقبال خویش دلگیرم

نمی دانم بمانم یا بمیرم اندراین سودای بی پایان    

 صبوری تابه کی؟جز مهربانی چیست تقصیرم

نمی خواهم ببینم گریه ات را وقت دلتنگی           

 که من در یاد اشک دیده مست تو می میرم

 

 


چهارشنبه 89 اسفند 11 , ساعت 1:46 عصر

مناظره

شعر اول رو حمید مصدق گفته بوده که فکر کنم همه خوندن یا شنیدن :

 


تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت

 

 

بعدها فروغ فرخزاد اومده و جواب حمید مصدق رو اینجوری داده:


ادامه مطلب...


لیست کل یادداشت های این وبلاگ